یک اتفاق تاریخی
صحرگاهان هنگامی که باد صبا صورت صبور صنوبر را نوازش میکرد(واج آرایی حرف ص ) صدای گریه کودکی به گوش رسید که از دیدن دنیای عظیم ترسان گشته بود و اولین چهره ای که در دنیای خاکی دید چهره ی خانم کوچکیان بود پزشک بخش زایمان!!!و سپس این فکر در ذهن کودک نقش بست که این موجود مهیب چیست که مرا اینگونه در دست گرفته.پس آنگاه بود که چهره مقدس مادر به او آرامشی وصف ناشدنی داد.سارق بی رحم زمان دقیقه ها و ثانیه ها را به یغما برد و کودک پا به عرصه ی دنیای پهناور گذاشت از همان عنفوان کودکی قلم به دست گرفت و خطوط مبهمی بر صفحه حک کرد هر چند نمیدانست شی درازی که در دست گرفته روزی هم دم لحظات تنهایی او میشود اما حس غریبی نسبت به قلم داشت و شاید همین سبب شد که اولین بار آن را با قاقا لی لی اشتباه گرفته و نیمی از آن را ببلعد .کودک فارق از سختی های راه بازی های مزخرف گرگم به هوا و دزدو پلیس و گاهی خاله بازی را پیشه میکرد ملخ میگرفت و به پایش نخ میبست و در تصور خود اسب سواری میکرد و چه بسیار جانورانی که زیر دست این موجود کوچک زجر کش شد.]نگاه چشم باز کردو دید اسباب بازی های نازنینش را گرفتندو گفتند:خجالت بکش دیگه خرس گنده شدی آنگاه معنای بزرگ شدن را فهمید و حس بچه خرسی که پا به عرصه بزرگسالی گذاشته است را به خوبی درک کرد اینجا بود که به او انگ نوجوانی زدند و هیچ گاه نفهمید برنامه های نوجوان ابلهانه ی تلوزیون را کدام نوجوان شیرین عقلی دوست دارد زمان گذشتو گذشت و نوجوان در آرزوی بزرگ شدن بود تا بلکه او را جز ادمیزاد بشمارند.و امروز پس از ۱۷ سال نشیبو فراز پشت پی سی تلپ گشته و در بلاگش پست میگذارد........این بود و جز این نیست.....
هنوز نفهمیدین چه خبره؟
بابا ایول...تولدمهههههه دییییییگه....در یه همچین روزی 17 سال پیش این فاجعه رخ داد خدا نصیب نکنه!!این واقعه سهمگینو به خونواده عزیزم تسلیت میگم.بلاخره از 16 زدیم بیرون وارد 17 شدیم
و امیدوارم این دو سال هم مثه برق بگذره و از این بازه سنی بیرون بیایم.خوش اومدین راستی بفرمایین دهنتونو شیرین کنین
فقط زیاد نخورین به همه برسه نفری یه انگشت. امسالم کسی به ما اسب نداد البته دروغ چرا؟ مجسمشو بهم هدیه دادن گفتن حالا فعلا واسه دست گرمی اینو داشته باش تا بعدا انشاالله تا دم در اصطبل میبریمت اسب واقعیو رو هم ببینی ناکام از دنیا نری
خونواده به من خیلی لطف دارن...آخه من بچه (بچه؟)به این کم توقعی واقعا اسب مگه چه توقع بزرگیه؟البته فرناز جون گلم برام یه عکس محشر اسب فرستاده دست گلت درد نکنه ابجی . از اقای منفردم ممنونم ایشون نبودن نمیتونستم یه همچین کیکی بذارم.از یاسی جونم ممنونم که منو یادش بود مرسی عزیزم از دوست جونمم به خاطر هدیه قشنگش ممنونم از ابجی فرشته جونمم ممنون که منو یادش بود از داش امینم ممنون که یادم بودو در آخراز همه کسایی که منو یادشون بود ممنونم (خوب اینو از اول بگو)![]()
پیشاپیش تولد ابجی فرنازززززززمم تبریک میگم شاید نتونم خرداد اپ کنم.
ممنون از همتون و بای.![]()













سلام.